و شما همین متاع ناچیز دنیا را میخواهید...*
مرد حکیم نوشته بود: « فرزندم! بیتردید تو را برای آخرت آفریدهاند؛ نه برای دنیا. و برای فنا، نه برای بقا. و برای مرگ، نه برای زندگی». 1 من داشتم با یک کفگیر چوبی فرنی را توی قابلمه به هم میزدم. یکی از آخرین روزهای ماه مهمانی. آن موقع، این حرفهای مرد یادم نبود. داشتم در خودم میشکستم با یک تماس تلفنی، برای یک مشکل این دنیایی که الان فکر میکنم خیلی هم بزرگ نیست. ظرف من خیلی کوچک بود و کسی نبود که آن لحظه با یک کفگیر چوبی درونم را به هم بزند. میزی که برای دنیایم چیده بودم را خراب کند و یادم بیاورد که چیدن میز کار من نیست. امروز دکتر «دال» پشت تلفن میگفت: دخترم! کاش بزرگ بشویم، دعا کن وسط این اتفاقها و ناکامیها رشد کنیم. حرفش تازه نبود اما خوب بود. دیشب مصطفی میگفت: آدم توی اتفاقهای زندگی، دست خدا را میبیند. دست خدا را وسط زندگیاش میبیند. امروز داشتم فکر میکردم اگر وسط معرکه، یادم میماند که مرا برای آخرت آفریدهاند نه برای دنیا، حالم حتماً بهتر بود.
× ترجمهی بخشی از آیه 68 سوره انفال: تریدون عرض الدنیا و الله یرید الآخره
1. بخشی از نامه سی و یکم نهج البلاغه/ ترجمه فاطمه شهیدی از کتاب « و آنگاه مرد حکیم گفت...»... و اعلم یا بنیّ انّما خلقت للآخره لا للدّنیا و للفناء لا للبقاء و للموت لا للحیاه
سلام مریم بانو پربرکت باشه لحظه لحظه های زندگیت... ظرف منم این روزها خیلی کوچک شده ... کاش کسی درون مرا هم با کف گیری چوبی به هم بزند... می ترسم ، می ترسم ای درون پر تلاطمم یک وقتی ته بگیرد...
هر وقت خودمو رها می کنم و به دست خدا میسپارم آخرش هرچی بشه به آرامش میرسم اما هر وقت می خوام نظر خودم به زور تو زندگی خودم جا بدم انگار خدا بهم می فهمونه که کاره ای نیستم و آخرش فقط حس ناکامی نصیبم میشه. پ ن : نوشته هاتون آرومم میکنه. پ ن : کاش همه یادمون بمونه که هرچی هم که بشه خدا هست!
آره همین فکر حال من روهم بعداز تماسهای تلفنی و حرفهای ... خوب میکنه من آرشیو شما ومادرتون رو خوندم. اون عکسهای خوشکل و دلنواز خونه مادرتون رو هم دیدم. فقط خواستم بدونم امکانش هست بدونم محل زندگیشون کجاست؟ به علت همشهری بودن ، عرق بهارنارنج و گل انار و افرا دارم: ))))
همین وسط معرکه یادمان بیافتد مهم است بانو
سلام، خیلی ذکرهای خوبی بود دلمان تنگ شده بود
سلام مدتی هست که روزگارم به دلایل مختلف و به خصوص به خاطر ظلمهای پی در پی آشنایی قدیمی شدیدا متلاطم است. ممنون. متنتان برایم آرامش داشت
اگر وسط معرکه یادم می ماند...